نمیدونم چی شد که نوشتم ولی نوشتم
نوشتم آنچه که نباید می نوشتم
هرچه کردم به خودم کردم و وجدان خودم
پسر نوحم و قربانی طوفان خودم
تک و تنها تر از آنم که به دادم برسند
آنچنانم که شدم دست به دامان خودم
موی تو ریخته بر شانه ی تو اما من
شانه ام ریخته بر موی پریشان خودم
می روم سر بگذارم به بیابان خودم
آسمان سرد و هوا سرد و زمین سرد تر است
اخوانم که رسیدم به زمستان خودم
تو گرفتار خودت هستی و آزادی هایت
من گرفتار خودم هستم و زندان خودم
خستم ...
این همه حرف آخرش که چی ؟!!
این همه توجه آخرش که چی؟!!
این همه فکر آخرش که چی؟!!
نمیدونم آخرش که چیییییییییییییییییییییی؟؟؟؟؟؟؟؟
شـایـد با خیلـی ها در ارتـبـاط باشیـم !
ولی قرار نیست همشون عشقـمون باشن!
قرار هم نیست ما همشونو دوس داشته باشیم!
قرار هم نیست هـمه اونا مـارو دوسـت داشته باشن!
قرار نیس وقتی دلتنگید، اونا دلتنگیتونو تسکین بــِدَن
از رهگذار ها انتظار نداشته باشید
توقع بیجا مانع دوستی است
شاید صد نفرُ پیدا کـُنی کــه میشه باهاشون همراه شد
ولی کـَم اَند کسایی که میشه باهاشون همرازشد
فرق اونی که همراه میشه با اونی که همراز
زمینــــــــــ تا آسمونــــــــــِ
دل تنگم از خودم از همه پوچی ها از رویا در خزانم
جای باران خالیست جای تو خالی تر و نگاهم که نگاهت رامیجوید
در باران سرد و غمگین مانده در پس
... سایه این تنهایی